تاریکی درروز
سه شنبه 91 اردیبهشت 12 :: 8:36 عصر :: نویسنده : رضاتراشی
دل داده ام برباد بر هر چه باداباد مجنون تر از لیلی شیرین تراز فرهاد ای عشق از آتش اصل و نصب داری از تیره دودی از دودمان باد آب از تو طوفان شد خاک از تو خاکستر از بوی تو آتش در جان باد افتاد موضوع مطلب : دستی ز کرم به شانه ما نزدی بالی به هوای دهنه ما نزدی دیری است دلم چشم به راهت دارد ای عشق سری به خانه ما نزدی موضوع مطلب : یکشنبه 91 اردیبهشت 10 :: 7:49 عصر :: نویسنده : رضاتراشی
آن روز بگشوده بال و بر باسر به سوی وادی خون رفتی گفتی: دیگر به خانه باز نمیگردم امروز من به بای خودم رفتم فردا شاید مرا به شهر بیارن _بر روی دستها_ اما حتی تو را به شهر نیاورند گفتند: چیزی از او باقی نمانده است جز راه نا تمام موضوع مطلب : |
منوی اصلی پیوندها آمار وبلاگ بازدید امروز: 35
بازدید دیروز: 4
کل بازدیدها: 55391
|
|